سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اوتوبان کالیفرنیا به هاوایی

ارسال شده توسط علیرضا شایسته در 88/4/13:: 3:17 عصر
داستان بسیار جالب :
یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد.
نگاهی به آسمان آبی و دریای لاجوردین و ساحل طلایی انداخت و گفت: - خدایا ! میشود تنها آرزوی مرا بر آورده کنی؟ ناگاه، ابری سیاه، آ سمان را پوشاند و رعد و برقی درگرفت و در هیاهوی رعد و برق، صدایی از عرش اعلی بگوش رسید که میگفت: چه آرزویی داری ای بنده محبوب من؟مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت: - ای خدای کریم! از تو می خواهم جاده ای بین کالیفرنیا و هاوایی بسازی تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگی کنم !! از جانب خدای متعال ندا آمد که:- ای بنده ی من ! من ترا بخاطر وفاداری ات بسیار دوست میدارم و می توانم خواهش ترا برآورده کنم، اما، هیچ میدانی انجام تقاضای تو چقدر دشوار است؟ هیچ میدانی که باید ته اقیانوس آرام را آسفالت کنم ؟ هیچ میدانی چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود؟ من همه اینها را می توانم انجام بدهم، اما آیا نمی توانی آرزوی دیگری بکنی؟ مرد، مدتی به فکر فرو رفت، آنگاه گفت:- ای خدای من ! من از کار زنان سر در نمی آورم! میشود بمن بفهمانی که زنان چرا می گریند؟ میشود به من بفهمانی احساس درونی شان چیست؟ اصلا میشود به من یاد بدهی که چگونه می توان زنان را خوشحال کرد؟صدایی از جانب باریتعالی آمد که: ای بنده من ! آن جاده ای را که خواسته ای، دو بانده باشد یا چهار بانده ؟؟!!
نویسنده : محمد رضا باروتی




بازدید امروز: 29 ، بازدید دیروز: 64 ، کل بازدیدها: 456857
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ